سانس دوم

ساخت وبلاگ

دکمه play را گذاشته بودم روی چند track از موسیقی بهنام بانی تا با صدای کلفت نخراشیده اش از عشق بخواند. تلویزیون را هم روشن کرده بودم تا برای خودش صحنه های مهیج نشان دهد. صدای تلویزیون را کم کردم.برای اینکه در خانه موجودیتی را احساس کنم تصاویرش کفایت می کرد. تصاویری که هیچ ارتباطی به حال و هوای من نداشت. تمام لامپ های خانه را روشن کرده بودم تا نور بر تاریکی غلبه کند و فقدان یک چیز را با خود ببرد.   همسایه واحد کناری و صاحیخانه هر دوشان رفته اند مسافرت! و من تعطیلات ایام عید را در واحد خودم  دور از خانواده سپری می کنم تا به اصطلاح مرخصی هایم سوخت نشود. مهناز اما با واژه "سوخت شدن" آن هم برای مرخصی گرفتن های یک کارمند و کنار خانواده بودن چندان موافق نیست. او همیشه می گوید: " این قدر طول زندگی را اندازه نگیر! عددها را نشمار! عرض زندگی را گز کن" و من همچنان معتقدم برای گز کردن عرض زندگی باید تا یک جاهایی از طول زندگی را طی کرده باشی وگرنه زندگی بدون طول و صرفا همراه با عرض، خودش یک طور درجا زدن است. مثال هرم مازلو را برایش آوردم و تجربه زیسته تمام عشاقی را که خواسته بودند از همان ابتدا عرض زندگی را زندگی کنند اما در اولین پله از نیازهای احمقانه اما مهم، اساسی و ابتدایی زندگی متوقف شدند و سر آخر شبیه به آدم گرسنه ای که برایش مولانا خوانده ای به چشم هایت خیره شده و گفته اند: "لطفا خفه!" و ثبت امضای طلاق و ...    آخرین نتیجه ای که از سنتز افکارمان در این ارتباط حاصل شد یک جمله بود که گذاشته بودمش درون یک گیومه " تحمل رنج های طول زندگی، خودش می تواند همان عرض زندگی باشد!"   همسایه واحد سانس دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : negarahmadio بازدید : 4 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 18:15

ازش پرسیدم صمیمی ترین دوستت در مدرسه کیه؟ گفت: شقایق؛ کمی مکث کرد نگاهم کرد و ادامه داد: چون اون هم  مثل من بابا نداره یعنی باباش زندانیه. دوباره نگاهم کرد و گفت: خانوم یعنی شقایق خیلی هم شبیه من نیست سانس دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : negarahmadio بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 15:42

 با هیچ کس share ات نمی کنم حتی با خودت. پس در یک استراتژی خودخواهانه، پشت یک سکوت ریشه دار در لابیرنت های تو در توی وجودم پنهانت می کنم تا دست هیچ کس به تو نرسد؛ حتی خودت! 

" وبلاگ گیرم کلمه که تو را وبلاگ دوست کلمه وبلاگ دارم، کلمه به تو چه!"

 

سانس دوم...
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : negarahmadio بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 15:42

قبل از خواب آخرین فصل رمان "زوربای یونانی" اثر نیکوس کازانتزاکیس را خوانده بودم. وصف حال دو دوست که وبلاگ برای کلمه وبلاگ همیشه کلمه از یکدیگر جدا می شوند. " وبلاگ برای کلمه وبلاگ همیشه کلمه !" تعبیری که محل کوچک ترین تردیدی نخواهد بود. کلمه ای ک سانس دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : negarahmadio بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 15:42

این چهارمین بار بود که مرکز نگهداری اش را تغییر می دادند. مسئول فنی مرکز از من خواست با اداره کل مکاتبه کنم تا حکم جا به جایی اش صادر شود.  محراب 12 ساله بود و می خواست به تمام دنیا ثابت کند هیچ کس او را نمی خواهد؛ مثل پدر و مادرش که هیچ گاه او را نخواستند.  با پرخاشگری و کتک کاری های دائمش یک چیز را پنهان می کرد و آن چیزی نبود جز بغضی که داشت خفه اش می کرد. دست هایش را گرفتم. دست هایش یخ زده بود. به او گفتم باید از یک جایی به بعد درد را قیچی کند. بغضش را قورت داد و با صدایی گرفته گفت: "فقط یک چیز را می خواهم؛ می خواهم بابایم را ببینم" گفتم: "دلت تنگ شده می دانم... دوستش داری؟!" از سوال مضحک خودم بدم آمد. کلیشه ها در ذهنم می دویدند و در جواب سوالم می گفتند: "خوب! معلوم است دیگر دوستش دارد" دیدم محراب با تکان های سرش که معنای دیگری داشت با قاطعیت به من گفت: "نه! دوستش ندارم!" به او خیره شده بودم. دوباره ادامه داد: "دوستش ندارم. من اصلا او را ندیدم. مگر می شود انسان کسی را که ندیده است دوست بدارد؟!"  "بابا" برای محراب یک کلمه بود و یا یک توصیف از زبان دیگران! پدر برایش یک شانه پهن مردانه بود با سینه ای ستبر که شب ها وقتی روی تخت دراز می کشید و به سقف اتاق خیره می شد سعی می کرد تصورش کند. دیدم همه چیز برای این بچه یک طور دیگر است. دیدم یک ف سانس دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : negarahmadio بازدید : 11 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 22:21

آدم است دیگر!  عادت می کند، به "بودن" آدم ها، به "نبودن" آدم ها... یک نفر می رود و می گذارد که تو بروی! و تو آخر داستان می رسی به "خودت" همان جا که سالهاست از آن فرار کرده ای. همان جا که شکنجه گر های زندان سیاسی از آن سلول انفرادی ساخته اند؛ چرا که آنها هم فهمیده اند بودن با "خود" سخت ترین شکنجه دنیاست.   کسی رفته است و گذاشته است که تو بروی. سلول انفرادی ات را با بلندترین دیواری که راه گریز ندارد بنا کن... با دست های خودت بنایش کن... با پاهای خودت در آن قدم بگذار...سلول انفرادی ات را بساز بدون هیچ روزنه و دریچه ای. درش را قفل کن و کلیدش را قورت بده. وقتی یک نفر می رود و می گذارد که تو بروی، بیرون از تو چه معنایی می تواند داشته باشد؟! به دیوارهایت خو کن؛ به تنهایی ات که همیشه بزرگ تر از جثه ظریفت روی شانه هایت سوار شده... به تنهایی ات خو کن و به خودت آخرین بازمانده از انسانی که زندانی انفرادی ترین سلول خودش است.انفرادی ات مبارک!+ نوشته شده در  یکشنبه سوم دی ۱۳۹۶ساعت 20:32&nbsp توسط نگار   |  سانس دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : negarahmadio بازدید : 16 تاريخ : شنبه 14 بهمن 1396 ساعت: 22:21

صفر- هیچ به نفع خودم! از تمام بازی های دنیا کنار کشیده ام. بازی زندگی ام شبیه به بازی هیچ کدام از آدم های دور و برم نیست...بالاخره کسی با این بی قاعدگی ام کنار خواهد آمد. با این هیچ بزرگم ...کسی که شبیه به دیگران نیست...

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۵ساعت 15:27&nbsp توسط نگار  
سانس دوم...
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : negarahmadio بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 23 شهريور 1396 ساعت: 11:34

آن قدر فراموش کرده ام  که حافظه تاریخ به من غبطه می خورد.   برای زنی که از قلوه سنگ ها عبور کرده است  رها نام سومین دختر آن زن است  نام مستعار من وقتی روزنامه هم  برای کاستن از تورم حضورم  اسم های جعلی می زاید در زهدان  کاهی ِکاغذی که هر روز انبوهی از کلمات بر آن سقط می شوند! سانس دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : عبور از,عبوري,عبور از, تلگرام,عبور از غبار,عبور النهر في المنام,عبور لاند ويكيبيديا,عبور,عبور لاند,عبور از خط سرخ, نویسنده : negarahmadio بازدید : 27 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 11:42

کار خودشان را کرده بودند.  دست ها و آغوش های خالی ...  تا "تنهایی" در من به ارگاسم برسد. تنهایی خداوندگار بی پایان زندگی ام. ابدی ترین و ازلی ترین مفهوم "بودن"ام. قدرت لایزالی که مرا پیش چشمانم عریان می کند تا در برهنه ترین لحظات با خویشتن خویش بیامیزم و خود را در رنجی بی پایان سقط کنم و بزایم... سقط کنم و بزایم...فرزند ناخواسته هستی!  بانوپس به نام  "تو" ...  سانس دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : به نام تو فرامرز اصلانی,به توکل نام اعظمت,آهنگ به نام تو فرامرز اصلانی,دانلود آلبوم به نام تو شهیاد,تمام من به نام تو,اهنگ سحر به نام تو نباشی,دانلود آهنگ شهره به نام توبه, نویسنده : negarahmadio بازدید : 14 تاريخ : پنجشنبه 15 مهر 1395 ساعت: 14:18

فقط 24 ساعت زمان داشتم و باید برای ثانیه هایش نقشه می کشیدم. "فقط 24 ساعت" هیچ گاه این اندازه به مرگ نیندیشیده بودم. سه کلمه در گیومه های مکرر در ذهنم تکرار می شد. "فقط 24 ساعت" ... دیدم آن طور که باید زندگی نکرده ام. دیدم آن طور که باید دنیا را ندیده ام. به صبح نیندیشیده ام. به خورشید، به برگ درختان، به علف های هرز باغچه... دیدم یک سیاهچاله در من بیداد می کند؛ یک حفره بزرگ...من به تنهایی تمام این حفره را بالا آورده بودم. بی آنکه جای خالی خودم را کسی بتواند پر کند. "دیگری" آئینه ای بود که تنها مرا معوج نشان می داد.  من با "دیگری" خودم نبودم. نقاب ها روی صورتم سنگینی م سانس دوم...ادامه مطلب
ما را در سایت سانس دوم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : negarahmadio بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 19:23